عزیز دل مامان رادین عزیز دل مامان رادین ، تا این لحظه: 12 سال و 30 روز سن داره

رادین شازده کوچولوی خونه ما

خاطرات 12تا 18ماهگی

1392/11/12 23:14
نویسنده : مامانی رادین
367 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر قشنگ بازم اومدم از یک ساله گذشته برات بنویسم

دوست داشتم روز تولد برات جشن بگیرم ولی خب نشد البته یه جشن خودمونی با خاله ودایی وعمو وعمه و٢تا مادربزرگ.پدربزرگا بالاخره ١٧/١تونستیم جشن بگیریم تو خیلی خوشحال بودی وهمش رقصیدی وبازی کردی خیلی پسر خوبی بودی همه کارها رو خودم انجام دادم ویه کیک خیلی خوشگل برات گرفتیم تم جشنتم ماه وستاره بود ولی چند روز بعد عمه گفت همه عکسها پاک شده و من خیلی ناراحت شدم چون هیچ عکسی ازاون شب نداریم فقط فیلمش هست جای عمه لیلا هم خیلی خالی بود ایشالاجشن ٢سالگی مفصل میگیریم وعمه جون هم میاد

٢٠/١امروز واکسن یک سالگی تو زدیم اومدنی از بابا بستنی گرفتی و تا بالا بیایم گفتی هم هم .زنگ زدیم به مامان مهین به همه گفتی هم دارم

٤/٢اقا رادین یاد گرفته شیر خوردنی ول میکنه می می شو بوس میکنه دوباره میخوره وقتی هم حرص میخوره میزنه تو سر خودش نتونستم از این کارش فیلم بگیرم از سرش نمیفته وقتی میزنی خیلی ناراحت میشم گلم

٤/٣رادینم یاد گرفته اخم میکنه خیلی خوردنی میشی مامان .رادین یاد گرفته بابا رو صدا میکنه میگه عمه ولی کلا منو صدا میکنی یکسره انگار رو تکرار گذاشتنت بلد هم نیستی بگی میگی ای

١٥/٣امروز پسر مامان برای اولین بار رفت ارایشگاه اون موهای فرفریت رفت مامان قربونت خیلی ناز شدی

٢٦/٣چند روز رفتیم سرعین با پارسا اینا رفتیم ما همیشه با پسرخاله بابا میریم مسافرت خیلی خوش گذشت تو هم کلی با بابا بازی کردی خیلی هم خوب غذا خوردی اومدیم همه میگفتن رادین تپل شده تو راه هم رفتیم شمال اونجا هم خوب بود رفتی تو اب همش میگفتی اب اب از این همه اب تعجب کرده بودی

١٤/٤این چند وقت خیلی شیرین شدی مامان هر وقت صدات میکنیم میگی ها دیشب تو خواب ترسیده بودی تا صبح گریه کردی همه ساختمون بیدار شدن عزیزم حرف زدنت خیلی بهتر شده کلماتی که یاد گرفتی اش .عروسی.ماما .بهت میگم پسر من کیه میزنی به خودتت میگی ام یعنی من

٢٠/٥پسر تنبل مامان بالاخره چند قدم برداشتی اون شب عروسی خونه مامان مهین بود مهمونا که رفتن خودتو هی پرت میکردی بقل بقیه

٢٦/٥همش با ذوق وایمیستی چند قدم میری رادینم یاد گرفته به همه چی میگه حاجاقا این چیزی که از دهنت نمیفته الان هم که دارم اینو برات مینویسم ٢١ماهته هنوز هم به همه چی میگی حاجاقا تو عروسی که رفته بودیم همه تو رو حاجاقا صدات میکنن

دایره لغات عروسکم تو ١٨ ماهگی

عمه   ابا:بابا     ایی:دایی    اقا    غذای مورد علاقه ات:اش       انا:نیایش       ایینه       اوغ:دوغ     اف:ماست        ایل:سهیل         علی.       عمو      امان:مامان      به همه خوراکی ها هم میگی هم

١١/٧رفتیم مسافرت همدان خیلی خوب بود با مامان مهین اینا رفتیم ولی ماشین خراب شد مجبور شدیم چند روز بیشتر بمونیم رفتیم خونه عمه بابا شما شب اول کلی گریه کردی میگفتی بریم خونه خودمون فرداش هم گریه کردی که با فیلم سیزده بدر که تو دوربین بود ساکت شدی ونگاه کردی اونجا به غورباقه رو یخچالی اونا میگفتی حاجاقا همه کلی بهت خندیدن

١٧/٧مامانی امروز اکسن ١٨ماهگی تو زدی خیلی میترسیدم ولی تموم شد اونجا کلی گریه کردی اومدیم خوابیدی چند روز تب داشتی ولی با شیاف وقطره پایین میومد همش پاتو نشونمون میدادی مامان فدای پاهای کوچولوت چند روز بعد از واکسن مریض شدی همش بالا میاواردی فرداش هم اسهال شدی تو ٢روز ٣تا امپول زدی من مردم وزنده شدم تا خوب بشی خیلی لاغر شدی تازه داشتی بهتر میشدی بعد ٦ماه بالاخره شده بودی ١٠ کیلو بازم اومدی پایین عیب نداره تو سالم باش اونا جبران میشه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)