اسفند 93+نوروز94(سال نو مبارک)
سلام به یدونه پسر خودم
و
تمام دوستای گل و پر محبتم که توی این چند وقت نبودیم همش جویای حال ما بودن
دوستون داریم خیلی زیاد
و انتهای این قصه سرد و سفید
همیشه سبز خواهد بود
تشکر برای بودنت در سالی که گذشت
آرزو برای داشتنت در سالهای اینده.
ناب ترین دعاهایم را بر تار خورشید و عرش کبریایی به ودیعه می گذارم تا همای سعادت بر زندگیت لانه کند....
از خداوند چیزی را برایت میخواهم که جز در خاطر خدا در باور هیچ کس نمی گنجد...
سال نو مبارک عزیز دلم
پسر گلم تو اسفند ماه انقدر سرم شلوغ بود از وبت دور شده بودم هر سری میومدم برات بنویسم یه برنامه ای پیش میومد نمیشد.شرمنده نفسم شدم
میخواستم ازت عکس بگیرم گفتم دستتو بردار
بردی بالا گفتم نه بیار پایینتر
این مدلی شدی
بعدم پایینتر قربونت برم من
این روزا خیلی فرق کردی قشنگ میشه فهمید بزرگ شدی خیلی شر و شلوغ شدی و همش دعوامون میشه. اول بسمه الله نمیخوام گله کنم ولی خوب نمیشه دیگه
انقدر شیرین حرف میزنی دل همه رو میبری .یه مدت عمه اومده خونه مامان فرشته تو هم کلی به بودنش عادت کردی و همش میری پایین صبحونه هم فقط از دست اون میخوری .روزای اول همش میگفتی عمه نره ها .بعد دیدی فعلا هست دیگه خیالت راحت شده.با ایلیا هم که همش لجبازی و آشتی و دعوا داری.
یه اخلاق بدی هم که داری همه بچه ها و حتی بزرگتر از خودت اگه خلاف نظر تو برخورد کنن میزنی. وای که من چقدر اون لحظه خجالت میکشم.بیشتر از همه هم آنا (نیایش که رادین اسمشو از بچگی گذاشته آنا)میزنی و گاز میگیری اصلا با هم سازتون نمیشه
از موارد نادر که پیش میاد تو و آنا با هم بازی میکنید
رادین در حال گاز دادن روی ماشینشون
اینم تنبیه دهه شصتی برای گاز گرفتن آنا
چند وقت پیش سر عوض کردن کانال تی وی با ایلیا دعوات شد و یه گازی ازش گرفتی که تا اخر عمرش یادش بمونه.دیگه نمیدونم چکار کنم از هیچ چیز و کسی هم نمیترسی و دعوا هم که تاثیر نداره....
شب چهار شنبه سوری خانواده خاله و کل بچه هاشو داماد و عروس و عمو کوچکم جمع شدیم خونه مامان مهین .خیلی خوش گذشت ایلیا هم با خودمون بردیم که اونجا مثل پسر داییش (رادین)ترتیب کل بچه ها رو داد
همه با هم رفتیم بیرون و آتیش بازی کردیم و بالن هوا کردیم .کلی هم عکس انداختیم .اون شب تولد عرفان نوه خاله من هم بود و کیک بازی هم کردیم .ولی حیف رادین از بیرون اومدیم بغلم خوابت برد تا اخر شب. موقع عکس یادگاری و کیک خواب بودی نفسم
قبل از رفتن
پروانه ای که اون روز اومده بود خونه مامان مهین
14 اسفند هم عروسی دختر عموی من بود خیلی خوش گذشت ولی رادین اصلا پیش ما نبود و کلا رفت تو مردونه دیگه پسرم مرد شده دورش بگردم
خب حالا بریم سراغ عکسای عید 94
لباسای خونگی برای عید+لباسایی که بالا تنته
اینم یه دست مامان دوز
اینم صبح بعد روز عید
روز اول عید دیدنی
هفت سین زندایی من
اینم خوشتیپ عمه
اینم تیپ عید پسرم
حلقه به دستای پسرم میاد نه؟؟؟
ایشالا همگی سال خوبی داشته باشین.به همتون سر میزنم.