رادین شازده کوچولوی خونه ما

سلام راد رادم این سری اومدم عکسای پارسال شمال وبرات بزارم اولین مسافرت جوجه مامان بود که رفته بودیم عروسی دختر عموی من اینم رادین معروف به صمد اقا توی شهر زیبای ماسوله اینم نیایش ناز خاله ...

سلام رادینم اینم یه سری از عکسات توی یک سالگی عاشق این عکستم                                                                     عاشقانه میپرستمت   ...

سلام چند وقت پیش رادین موهاش خیلی بلند شده بود بابایی میخواست ببرتش ارایشگاه ولی میترسیدیم دوباره مثل قبل گریه کنی به خاطر همین همش عقب افتاد ولی دیگه خیلی موهات بد شده بود از قبل همش بهت گفتیم میریم ارایشگاه و همش اماده ات کردم برای رفتن بالاخره رفتی و اصلا گریه نکردی   اینم رادین قبل از عمل اقارادین اماده رفتن پسمل مامان توی ارایشگاه   قربونت بشم که مرد شدی مامان ایشالا ارایشگاه دامادیت ...

سلام مامانی من اومدم با یه عالمه عکس ولی این دفعه کار مامان ببینیم عمه خانوم میپسنده کار مارو شاید مارو هم همکار خودش کرد       ...

سلام دوستان پسر به این خوشتیپی دیده بودین این عکس شهویوره میخواستیم بریم عروسی خاله الهام   ...

سسسسسلام یه سری از عکسای رادین در سه ونیم ماهگی ...

سلاااااام اقا رادین توی بیمارستان ...

سلام اومدم با چندتا عکس از نازنازی مامان     ...

سلام دیشب اومدم کلی برات نوشتم ولی نمیدونم چرا همش یهو پرید عیبی نداره دوباره مینویسم رادین مامان امشب درست یک سال و١٠ماهش شد هورا   خیلی شیرین شدی مامانی امشب کلی با هم بازی کردیم تو تازه یاد گرفتی میرقصی میخونی میگی عروسی ام راستی تو به من میگی*ام*کلی کلمه جدید یاد گرفتی تقریبا کامل حرف میزنی مامان فدای حرف زدنت امشب با هم کلی عروسی بازی کردیم .نوشتیم .تو عاشق ابگوشتی و مامان فرشته همیشه سهم تو رو میزاره کنار امشب هم ابگوشت خوردی .حالا یه کم از کارات بگم چند روز پیش خونه مامان مهین بودیم شب انقدر همه رو خندوندی با کارات همش ادای نیایش ودر میاواردی وبه خاله میگفتی دیدی خودتو مینداختی عقب و میگفتی ای مردم خدا نکنه مامان تو بمیری&nb...

سلام رادینم مامانی من خیلی شرمنده ام که خیلی دیر شروع کردم برات وبلاگ درست کنم ولی خوب از قدیم گفتن ماهی رو هر وقت از اب بگیری تازه است.مامانی من تو رو خیلی دوست دارم وتو با اومدن کلی زندگی مامانو عوض کردی حالا یه کم از خودمون برات بگم من وبابایی سال٨٤نامزد کردیم وفروردین ٨٦اومدیم تو خونه خودمون.بعد از ٥سال خدا تو رو به ما داد وزندگی ما از قبل شیرینتر شد .من تا الان تو دفتر تاریخ تمام کارای شیرین تو مثل نشستن وراه رفتن و...نوشتم وحتما تمامشو برات تو اینجا یادداشت میکنم.خیلی حرف برای گفتن دارم ولی خوب تو پست های بعدی برات میگم عاشقانه دوستت دارم ...