عزیز دل مامان رادین عزیز دل مامان رادین ، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه سن داره

رادین شازده کوچولوی خونه ما

اولینهای گل خونم

سلام مامانی خب امروز میخوام از اولین کارهات برات بنویسم شما پسر شیرین در تاریخ٩١/٥/٨خودت تونستی بچرخی بهترین روز زندگیم. ٢٣/٥/٩١پاهای کوچولوتو با دستات گرفتی وبازی کردی. ٦/٦/٩١برای اولین بار سوار روروعکت شدی و از خوشحالی همش جیق کشیدی. ٢٤/٦/٩١تو اون شب از عروسی اومدیم وتو تونستی برای چند دقیقه خودت بشینی. ٢٠/٧/٩١رادینم رفته بودیم عروسی شمال اولین مسافرت با تو خیلی خوب بودی وهمش بازی کردی فردای عروسی تو ویلا بودیم که دیدیم یه مروارید اومده تو دهن کوچولوی تو بعد ٢روز وقتی غذا میخوردی دندونت خورد به قاشق و صدا داد مامان فدای دندونات. ١٧/٩/٩١پسر مامان خیلی مریض شده بود وتب کرده بودی برای اولین بار ٢تا امپول زدی. ٢٥/٩/٩١رادین عزیز...
12 بهمن 1392

خاطرات 12تا 18ماهگی

سلام پسر قشنگ بازم اومدم از یک ساله گذشته برات بنویسم دوست داشتم روز تولد برات جشن بگیرم ولی خب نشد البته یه جشن خودمونی با خاله ودایی وعمو وعمه و٢تا مادربزرگ.پدربزرگا بالاخره ١٧/١تونستیم جشن بگیریم تو خیلی خوشحال بودی وهمش رقصیدی وبازی کردی خیلی پسر خوبی بودی همه کارها رو خودم انجام دادم ویه کیک خیلی خوشگل برات گرفتیم تم جشنتم ماه وستاره بود ولی چند روز بعد عمه گفت همه عکسها پاک شده و من خیلی ناراحت شدم چون هیچ عکسی ازاون شب نداریم فقط فیلمش هست جای عمه لیلا هم خیلی خالی بود ایشالاجشن ٢سالگی مفصل میگیریم وعمه جون هم میاد ٢٠/١امروز واکسن یک سالگی تو زدیم اومدنی از بابا بستنی گرفتی و تا بالا بیایم گفتی هم هم .زنگ زدیم به مامان مهین به همه...
12 بهمن 1392