عزیز دل مامان رادین عزیز دل مامان رادین ، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه سن داره

رادین شازده کوچولوی خونه ما

سیزده بدر خونگی

سلام رادینکم امسال ما سیزده بدر نرفتیم به خاطر یه سری احترامات عمه اینا هم اومدن پایین ما و زنعمو اینا هم رفتیم تا دور هم ناهار بخوریم تو هم کلی با حاج اقا بازی کردی و همه رو خندوندی غروب یه سر رفتیم بیرون برای رفع نحسی که خیلی تاریک بود و نشد عکس بندازیم تو هم خیلی خوشحال بودی و همش میگفتی میریم پارک شرمنده مامانی ایشالا سال بعد مثل پارسال که با خانواده من رفته بودیم وخیلی خوش گذشت و همش بزن و برقص و بازی بود جبران میکنیم ...
15 فروردين 1393

این روزها

سلام بهونه زندگیم قربونت برم این روزا که دارم از شیر میگیرمت یه کم بهونه گیر شدی ولی خیلی پسر خوبی بودی اصلا اذیتم نکردی مخصوصا شبا موقع خواب یا تو طول شب بیدار نمیشی گریه کنی فقط صبحا ساعت ٩بیدار میشی یه کم غر میزنی بعدشم شیر تو شیشه میخوری دوباره میخوابی من خیلی میترسیدم اذیت بشی ولی خدا رو شکر خوب بود ٣روز دیگه تولدته ولی با  مراسم ٧ننه یکی شده و دوباره مهمون داریم وباید بریم سر خاک ولی به بابا میگم فرداش ببرتت بیرون یه کم خوش بگذرونی قند عسلم غذا خوردنت خیلی خوب شده دیشب گریه کردم به بابا گفتم خیلی دلم تنگ شده برای شیر دادن به رادین   برای اون نگاه قشنگت موقع شیر خوردن برای اذیت کردن تو اون موقع منو ببخش ا...
12 فروردين 1393

مادر بزرگ بابا رفت پیش خدا

سلام عزیز دل مامان رادینم اومدم با یه خبر بد شب ٦عید عمه بابا اومده بود خونه مامان فرشته اینا ما هم بالا مهمون داشتیم وقتی مهمونا رفتن با هم رفتیم پایین دیدیم مادر بزرگ بابا دوباره حالش بد شده و خون بالا میاره یه ٥٠ روزی میشد مریض شده بود البته سنش بالا بود ٩٣ سالش بود ولی همه ناراحت بودیم با عمه اینا خواهر ننه هم که پیر بود اومده بود بعد شام ساعت ١ اومدیم بالا بخوابیم من داشتم تو رو میخوابوندم که یه دفه صدا دادوبیداد عمه بلند شد بله ننه جون رفت پیش خدا خیلی ناراحت شدیم تا صبح نخوابیدیم وخونه رو اماده کردیم برای ختم صبح همه از همدان وتهران و...اومدن برای تشییع جنازه مراسم زنونه خونه ما بود این ٢روز کلا مهمون داشتیم ...
9 فروردين 1393

یه مرحله از زندگی

سلام گل مامان.سلام جوجه مامان خیلی ناراحتم خیلی خیلی میدونی چرا ؟ چون دارم راد رادمو از شیر میگیرم الان که دارم برات مینویسم بغض گلومو گرفته باورم نمیشه اون جوجه ای که توی بیمارستان دادن به من تا بهش شیر بدم الان مرد شده وباید از شیر بگیرمش عمر ادم چه زود میگذره هیچ وقت فکر نمیکردم انقدر زود ازدواج کنم و بچه دار بشم و تو سن 25 سالگی بخوام نینی مو از شیر بگیرم ولی انقدر زندگیم خوبه و باباتو دوست دارم اصلا از اینکه زود ازدواج کردم پشیمون نیستم خدایا شکرت اخه میدونی تو بهترین بابای دنیا رو داری همش به خودم دلداری میدم میگم پسرم دیگه مرد شده همش میگم شاید از شیر بگیرم غذا خوردنت بهتر بشه و یه کم وزن بگیری رادینم ...
6 فروردين 1393

سفر به همدان

سلام پسرم طبق قولی که داده بودم  اینم عکسای همدان در تاریخ ١١/٧/٩٢که خیلی خوش گذشت وبه عمه بابا هم خیلی زحمت دادیم چون ماشین خراب شد ومجبور شدیم چند روز بیشتر بمونیم   رادین در غار علیصدر رادینم خوشحالی که دوربین و تونستی برداری چون من نمیدادم دستت که خرابش نکنی پسر فضول چکار به دندونای اقا شیره داری اینم ٢تا عشق زندگی من قربون اون دندونات بشم من ببخشید اگه زیاد بود خسته شدین اگه نظر بدید خوشحالمون میکنید ...
2 فروردين 1393

عید 93

سلام میوه زندگیم  عیدت مبارک پسمل مامان امسال هم با دغدغه های زیاد شروع شد امیدوارم سال خوبی برات باشه گلم یا مقلب قلب من دردست توست یا محول حال من سرمست توست کن توتدبیری که در لیل ونهار حال قلب ما شود همچون بهار یا مقلب قلب او را شاد کن یا مدبر خانه اش را اباد کن یا محول احسن الحالش نما از بدیها فارغ البالش نما فرشته کوچولو مامان سال ٩١ زمینی شد اون بهار برای من بهترین بهار سال بود وما همش منتظر اومدنت بودیم تا بالاخره ١٤ اومدی و با اومدن دوباره خونه ما عید شد اقا رادین لحظه تولد بهار ٩١ رادینم بهار ٩٢ وحالا اقا رادین بهار٩٣  از اونجایی که رادی...
2 فروردين 1393

بهار 1393

سلااام زلال ترین شبنم شادی را همیشه بر لبانت ارزو دارم نه برای امروزت بلکه برای فردای هر روزت عیدت مبارک بهار ثانیه ثانیه می اید واینجا کسی هست که به اندازه شکوفه های بهاری برایت ارزوهای خوب دارد . . نه زمستانی باش که بلرزانی ونه تابستانی باش که بسوزانی بهاری باش که برویانی . . بهار ١٣٩٣مبارک      ...
2 فروردين 1393

4شنبه سوری

تق تق فش فشه .فاصلمون کم بشه . هیزم و نفت واتیش.دوست دارم خداییش. غماتو بیار فوتش کن.کینه داری شوتش کن. هوا بهاری میشه.سرما فراری میشه. زردی ازت دور بشه.هرچی میخوای جوربشه ٤شنبه سوریت مبارک عزیزم سلام گل پسر مامان ٤شنبه سوریت مبارک امشب عمه با ایلیا اومدن خونه خودمون با هم رفتیم بالا تو حیاط زنعمو اتیش روشن کردیم خیلی خوش گذشت ولی نتونستم یه عکس خوب ازت بگیرم چون اتیش دود میکرد تو هم وای نستادی عکس بگیرم  اینم کوچه مون ازبالا انداختم فقط با گوشی خوب نشده تو محله خودمون تو این شبا با جنگ فلسطین فرقی نداره انقدر بد نارنجک میزنن تو هم تا صدا میومد همش میگفتی ایلیا بود ترقه زد...
28 اسفند 1392

پسمل مامان معروف میشه

سلااام رادین مامان روز شنبه عمه زنگ زد گفت برای پشت ویترین مغازه شون میخوان از رادین عکس بگیرن وبزرگ کنن ماهم اماده شدیم رفتیم و٢ساعت اونجا بودیم اما تو اصلا نخندیدی وخیلی اذیت کردی ولی عکسای خوبی شد اول رفتی ارایشگاه وموهاتو درست کردی بعد اینکه عکاسی تموم شد شما نمیومدی بیرون همش میگفتی دوباره عکس بگیریم من عکسای کار شده ات رو ندارم ولی خامشو دارم برات میزارم اگه بعدا کار شده اشونو تونستم از عمه میگیرم برات میزارم ماشاله یادتون نره ممنونم مامان فدات گل پسر ادامه مطلب یادت نره ...
22 اسفند 1392

نصیحت های مادرانه

گاهی باید نبخشید کسی را که بارها او را بخشیدی ونفهمید تا این بار در ارزوی بخشش تو باشد.. گاهی نباید صبر کرد باید رها کرد و رفت تا بدانندکه اگر ماندی ..رفتن را بلد بوده ای.. گاهی بر سر کارهایی که برای دیگران انجام می دهی باید منت گذاشت تا انرا کم اهمیت ندانند.. گاهی باید بد بود برای کسی که فرق خوب بودنت را نمی دانند.. گاهی باید به ادمها از دست دادن را متذکر شد... ادمها همیشه نمی مانند یکجا در را باز می کنند و برای همیشه می روند.. ...
22 اسفند 1392